نویسنده: پویا جفاکش

آثار قدیمی در جمهوری آذربایجان

یکی از دوستانم، مادربزرگی دارد که حدود 95 سال دارد و به گفته ی او از مرگ هیچکس ناراحت نمیشود، بلکه برعکس خوشحال میشود که از یک نفر دیگر بیشتر عمر کرده است. او تازه در پیری و درحالیکه نمیتواند راه برود و ویلچرنشین است دارد از زندگی لذت میبرد و شاید تمام عمر منتظر بوده تا آن پذیرایی ای را که خودش از سر وظیفه در جوانی از پیران خانواده اش میکرده، دیگران نثارش کنند. این ناشی از جوانی نداشته ی او در زندگیش است. هیچوقت پدرش را ندیده چون وقتی چند ماهه بوده، پدرش مرده بود؛ آن هم از یک بیماری معمولی و احتمالا قابل درمان، فقط به این خاطر که در روستای پدر، نه جاده ای بوده نه آمبولانسی و نه تلفنی که به کمک آن بتوان به سرعت دکتر خبر کرد. در غیاب پدر، خانواده باید به شدت کار میکردند و زحمت میکشیدند. مادربزرگ دوستم، از کودکی هر روز صبح قبل از طلوع آفتاب باید همراه خانواده راه دوری را از حدود آستانه ی اشرفیه تا حدود لاهیجان پیاده میرفته و تا نزدیک غروب در مزرعه کار میکرده است. وقت غروب آنقدر خسته بود که دلش میخواست همانجا در مزرعه بخوابد. ولی خانواده اصرار داشتند که قبل از تاریک شدن کامل هوا در خانه باشند مبادا در راه مورد حمله ی گراز و حیوانات وحشی دیگری که به درستی آنها را نمیشناختند، قرار بگیرند. دنیای اکثر مردم جهان در ابتدای قرن بیستم چنین بود و این دنیا از جهان سیلان اطلاعات و دانش ها که ما اکنون در آن زندگی میکنیم خیلی فاصله داشت.

در اروپا نیز غیر از این نبود. نماد صلیب که برای مسیح استفاده میشود کاملا یک نماد کشاورزی است. صلیب به شکل حرف t لاتین است و این حرف را در عبری tau میخوانند که تلفظ دیگر تام یا تموس یا تموز خدای کشاورزی است. تموز که خدای رشد گیاهان بود، از زمین های کشاورزی حفاظت میکرد و از این جهت قابل مقایسه با مترسک بود که پرندگان را از مزرعه دور نگه میداشت. مترسک از دو تیر چوبی ساخته میشد که شکلی شبیه حرف t تولید میکردند. اما این که چرا باید مترسک از اول مرده، نماد مرد به قتل رسیده ای به نام مسیح شده باشد، ازآنرو است که تموز هم یک خدای مقتول بود. هبوط او به جهان زیرین و بازگشتش ازآنجا مبنای وقوع پاییز و بهار بود که فصل های مرگ و رویش گیاهانند. انسان نیز مثل تموز با مرگ، از این جهان میرفت تا در جهان دیگری از نو زنده شود. ازاینرو کلمه ی «تومب» به معنای قبر در انگلیسی از نام تام می آید. تومباس کوه فرشته میکائیل در کورنوال، حتی نام شبیه تری به تموز دارد. به گفته ی سرهنگ فورلانگ از قرن 19 این کوه را تومبلا یعنی قبر خدا نیز خوانده اند. یک نام عجیب دیگر هم دارد: تومبلانا؛ این بار یعنی قبر هلنی ها. آخر، بریتانیایی های قدیم، هلنی ها یا یونانیان باستان را هم در جزایر خود بومی کرده و آنها را پیروان الین از یاران شاه آرتور خوانده بودند. هم معنا بودن الین با پرستنده ی بلوس (بعل) در انگلستان، نشان میدهد پیرو الین بودن یعنی چه؟ بعل تقریبا تمام خدایان دشمن یهوه را در خود خلاصه کرده بود ولی ظاهرا همزمان با میکائیل مقدس قابل تطبیق بود. در کوهستان تومباس، غارهای زیادی بود و غارها همچون قبرها محل ورود به جهان زیرین بودند. در این غارها پیروان میترا خدای خورشید به پرستش او میپرداختند. میترا در غار با "اوریل" فرشته ی نور تطبیق میشد. نور چیزی است که فقط در تاریکی است که تابشش آشکار میشود درست مثل خدا که فقط در جهانی که در آن دستورات خدا زیر پا نهاده میشود اهمیتش روشن میشود. ازاینرو نظریه ای پدید آمد که برای متوجه کردن مردم به خدا باید آنها را به کفر دچار کرد. عامل این فساد ذهنی را بعل بریت میدانستند که یهودیان را به فحشا و قربانی انسان و آیین های مربوط به این اعمال کشاند. مفسران مسیحی، بعل بریت را با مرکوری و ژوپیتر فدریس تطبیق کرده اند. مرکوری خدای کتابت بود و در بین عرب ها و کلدانیان به "کاتب" یعنی نویسنده شهرت داشت. به نظر فورلانگ، هیچ قومی به اندازه ی یهودیان عقاید خود را ننوشته و تکثیر نکرده اند و ازاینرو است که مرکوری دانشمند به این لیست درآمده است. از طرفی "کتب" ریشه ی کاتب، "کتو" نیز تلفظ میشده که با "کید" از دیگر نام های مرکوری قابل جمع است. مرکوری کاتب را کلدانیان "اورمه" یا "قرمه" مینامیدند که ظاهرا با نام یونانی مرکوری یعنی هرمس مرتبط است. این کلمات مسلما مرتبط با لغت عربی "کرام" به معنی گرامی هستند. اما از طرف دیگر، "قرمه" مرتبط با "قرم" در عبری به معنی کشتن است که بیشتر درباره ی سربازان به کار میرفت. یهوه خدای یهودیان عاشق تقدیم قربانی خونین به خود بود و جنگ ها را دوست داشت. ازاینرو با شیوا خدای مرگ و نابودی در هندوستان مقایسه میشود. جالب این که در هند، انگلیسی ها با کیش پرستش شیوا و نیمه ی مادینه اش شاکتی، در قالب های لینگام (قضیب مرد) و یونی (فرج زن) برخورد کرده اند که درست مثل فحشای آیینی یهودی بر مجامعت جنسی مرد و زن استوار بود. ازاینرو شیوا نیز همان بعل بریت به نظر میرسید. شیوا مهاکال یعنی سیاه بزرگ نامیده میشد و به نظر میرسد این لغت، در ابتدا همان نام میکائیل بوده باشد. فورلانگ معتقد است کیش جنسی مزبور را سکاهایی گسترده اند که متاثر از یهودی های کوثایی بوده اند و در اروپا معلم کلت ها و به واسطه ی آن، مردم یونانی-رومی شده اند. در دنیای یونانی-رومی، این به صورت مجامعت ژوپیتر و جونو درآمد و بعد در قالب رابطه ی مسیح و مریم مجدلیه مسیحی شد.:

“rivers of life”: v2: james forlong: green press: 1883 :P248-255

پیروی سکاها از یهودیان در آدیابنه در شمال عراق اتفاق افتاد و با پیشروی بیشتر یهودی ها در شمال، به ظهور دولت ترک یهودی مآب خزر در روسیه ی کنونی انجامید. گسترش قرائی گری در بین تاتارهای روسیه در زمان خزرها اتفاق افتاد. قرائی گری یک مکتب عراقی الاصل یهودی است که از سنت یهودی فقط کتاب مقدس را دارد و تا حدود زیادی تحت تاثیر سامری ها و صادوقی ها است. در قرن 19 قرائی های روسیه تا حدود زیادی برای دفاع از خود در مقابل آزار و اذیت یهودی ستیزان، اصرار میکردند که یهودی نیستند و ترکانی هستند که تحت تاثیر یهودی مآبی دوره ی خزرها قرار داشته اند و این سبب شده بعضی مدعی باشند یهودیان اشکنازی که از ترکیب خزرها با مردم آلمان پدید آمده اند، اصلا بنی اسرائیل نیستند. به هر حال، تصور میرود خزرها همان قبایل اکاتزیر در تراکیه باشند که همراه هون ها در غرب پیش رفته و در گاول –فرانسه و بلژیک- حکومت هایی تشکیل داده اند. گروهی از آنان به آن سوی دریا رفته و در بریتانیا به قدرت رسیده اند و چون نمادشان حرف رونیک "اینگ" بوده باید همان انگل ها یا انگلیسی ها باشند.:

“the khazars”: yair davidiy: britam.org

هون ها به وحشی گری در قتل و فحشا معروف بودند و در هم هویتی با تاتارهای زردپوست، «تارتار» یعنی اهل تارتاروس یا جهنم تلقی میشدند. پس وجود یک شعبه ی انگلیسی برای اینان عجیب نبود. ترویج اعمال جهنمی را در انگلستان، به فرقه ای منسوب کرده اند که انگلیسی ها از آن به hellfirclub یعنی «باشگاه آتش جهنم» یاد میکنند. باشگاه جهنم در اوایل قرن 18 و همزمان با فراماسونری انگلیسی تاسیس شد و بنیانگذارانش هم همان بنیانگذاران فراماسونری انگلیسی بودند. فرقه ی معروف دیگر "طلوع طلایی" the golden dawn از باشگاه جهنم برخاست و تعجبی نداشت که به زودی الیستر کراولی بدنام عضوش شود، هرچند خود کراولی در فروپاشی فرقه نقش مهمی ایفا کرد. باشگاه جهنم هنوز در ایرلند و بخصوص در بین جامعه ی دانشگاهی، آیین های مخفی خود را اجرا میکند. اما آیین های قدیمی انگلیسیش یک موضوع خیلی غریب تر بودند. اعضای اخوت از طریق حفره هایی در زیر کلیسا به شبکه ای از غارهای زیرزمینی وارد میشدند و این غارها اسم های مختلفی داشتند. جالب این که یکی از غارها فرانکلین نام داشت به نام بنجامین فرانکلین از رهبران انقلاب امریکا. تاریخ رسمی مدعی است که فرانکلین یک عضو مهمان در باشگاه جهنم بود. اما بدبینان میپرسند چطور ممکن است یک عضو مهمان در فرقه آنقدر مهم باشد که یک غار آیینی به نامش شود؟ ازاینرو برخی بنجامین فرانکلین را چیزی بیش از یک جاسوس بریتانیا در انقلاب امریکا دانسته اند. به هر حال، پرستش در غار، دراینجا در ارتباط مستقیم با پرستش اوریل است و ازاینرو این فرقه تبار خود را به "جان دی" جادوگر دربار ملکه الیزابت اول میرساند که ادعا میکرد دانش خود را از فرشته اوریل دریافت کرده است. البته هیچ مدرکی برای تداوم مکتب شخصی به نام جان دی از قرن 16 تا باشگاه جهنم قرن 18 وجود ندارد ولی بدنامی اعمال باشگاه جهنم کافی بود تا در قرن 19 مجموعه ای از ادبیات درباره ی حقه بازی ها و شارلاتانی های جان دی و شاگردش ادوارد کلی –تا حد کلک زدن های ادوارد کلی به استادش جان دی- درست شود. علت شهرت حقه بازی جان دی یکی از مهمترین دلایل برجستگی باشگاه جهنم است. جان دی ادعا میکرد با فرشتگان در ارتباط است ولی برای ارائه ی کلام آنان، از یک زبان بی سر و ته به نام زبان انوخی استفاده میکرد. او عمدا این زبان را به این نام نامیده بود تا ادعای احیای ارتباط فرشتگان با آدمیان در دوران انوخ در قبل از سیل نوح را بنماید. ظاهرا این بازگشت به هزاران سال قبل از ظهور یهودیت بود ولی درواقع تسری دادن مرز یهودیت و مسیحیت به دوران ماقبل تاریخ بود. این مرز، ایلیا یا الیاس نبی یهودی است که مانند انوخ از نظرها غایب شده و هنوز در بین ما زندگی میکند و بسیاری از یهودیان، او را همان مسیح موعود میدانند. الیاس سوار بر یک ارابه ای که جرقه میزد و دود میکرد به هوا رفت یعنی بهترین گزینه برای توصیف ماشین هایی که در قرن 19 در حال ظهور بودند و وعده ی تغییر جهان مردم کشاورز و بدوی را میدادند. فیلیپ نوئل توجه کرده است که در کتاب حزقیال نیز فرشتگان با وسیله ای از این نوع به زمین می آیند و حزقیال تصور میکند که بد نیست آنها بعضی از مردم را با سفینه شان به آسمان ببرند. ظاهرا فرشتگان مزبور بال نداشته اند و با مرکابه یا ارابه ی دودزا سفر میکردند. بنابراین نوئل میگوید ما دراینجا با اصل قصه ی متواتر یوفوهای قرن بیستم و سفینه های فضاییشان روبروییم؛ نمودی از نوسازی افسانه های مذهب یهود برای عصر صنعت. نوئل اضافه میکند این دقیقا بر الگوی رشد خود مسیحیت استوار است. نطفه ی ظهور مسیحیت یهودی تبار در راه نجات همه ی مردم با یهودی کردن همه شان، به خود تورات برمیگردد. ظاهرا یهوه است که ابراهیم را انتخاب کرده است. ولی کسی که این انتخاب را تایید میکند ملکی صادق شاه "سالم" یعنی همان اورشلیم است که از خانواده ی ابراهیم نیست. لغت "صدق" که "صدیق"، "صادق" و "صادوق" هم تلفظ میشود، الگوی جعل یک نسخه ی نایهودی از پیروان یهوه ی تورات به رهبری ملکی صدق از روی یهودی های موسوم به صادوقی است و ترفند ایجاد مسیحیت توسط یهودیت هم در نسخه ی صادوقی مسیح یعنی "معلم عدالت" آشکار میشود. معلم عدالت، یک صادوقی درستکار و طرفدار مردم است، ولی دشمن او رهبر فرقه ی صادوقی است. بنابراین وقتی شما قدرتی را ایجاد میکنید که فاسد و بدنام است، برای این که بتوانید مکتبتان را حفظ کنید، یک نفر از فرقه ی خودتان را رنگ مردمی میزنید تا شما را متهم کند که اصول راستین فرقه را تحریف کرده اید و ادعا میکند که میخواهد مکتب را به جایگاه مردمی اولیه اش برگرداند. کار معلم عدالت صادوقی را مسیح فریسی بهتر پیش میبرد و برای همین است که در داستان پیدایش مسیحیت، مهمترین عامل گسترش آن یک فریسی به نام سنت پاول است. نوئل میگوید همین کار را مادی گرایی کاپیتالیسم با سوسیالیسم کرده است و در این راه باز شاگردی یهودیت را کرده است. انقلاب سوسیالیستی در روسیه ی تزاری که در گرماگرم جنگ جهانی اول و برای از بین بردن دشمن توسط آلمان و انگلستان و شرکایشان تدارک دیده شد، توسط 52 رهبر سوسیالیستی که آلمان با قطار به روسیه فرستاد، رقم زده شد و از این 52 نفر همه به جز لنین یهودی بودند. فعالیت اینان به ظهور شبکه ای از 59 رهبر سوسیالیسم انجامید که باز 56 نفرشان یهودی بودند و آن سه نفر غیر یهودی –شامل ژوزف استالین- از خانواده های مزدوج با خانواده های یهودی برخاسته بودند. درحالیکه مادی گرایی افسارگسیخته در قالب سرمایه داری، دشمن مردم فقیر و ضعیف بود، سوسیالیسم نوع روسی، ادعای نجات محرومان و ضعفا با یک مادی گرایی افسارگسیخته تر را داشت که قرار بود چنان بلایی بر سر مردم بیاورد که مردم دلشان برای سرمایه داری زورگوی اروپای غربی و امریکا تنگ شود. نوئل حتی معتقد است پیوند سرمایه داری با یهودیت در راه ملت سازی، حتی علیه خود یهودیت هم به شیوه ای مشابه موضع گرفته است بطوریکه هیتلر یهودی ها و کمونیست های یهودی را دشمن آلمان میخواند ولی درست مثل یهودیان، ملت خودش یعنی آلمان و نژاد خود که همان نژاد موهوم آریایی باشد را ملت و نژاد برگزیده میخواند و بدین طریق به نام دشمنی با یهودیت، به یهودی شدن هرچه بیشتر دنیا کمک میکند.:

“the nature of the beast: part4”: felix noill: conjuringthepast.com

به ایران زمان مادربزرگ دوستم بیندیشید که داشت برای دولت-ملت سازی و بیرون آمدن از عصر پرستش مترسک ها از همان آلمان نازی و بنیادهای فکری آن در پان آریانیسم اروپایی برای ملت سازی استفاده میکرد درحالیکه در دولت-ملت پدید آمده، یهودی ها قدرت اقتصادی-سیاسی عظیمی به هم زده بودند. طبیعتا شکلگیری انقلاب به صورت یک جنبش اسلامی، تا حدود زیادی نتیجه ی یهودستیزی اسلام و بازگرداندن حق به امت اسماعیل بود که رقیب امت یعقوب در جانشینی خدا بر روی زمین بودند. اما چینش رسانه و آموزش در انتقال ذهنی ما به این سفر بی بازگشت، فریبکارتر از آنی عمل کرده که گول حماقت بهلولیش را نخوریم. فراموش کردن این نکته که ایران نوین درست مثل آلمان نازی بر یک پایه ی ستبر یهودی قرار گرفته، نگذاشت متوجه شویم که مدرنیته ی ناسیونالیستی نازی ایرانی، هرچقدر بیشتر شعار ایرانی و اسلامی بودن سر داده، هرچه بیشتر هم مملکت را یهودی کرده و حالا در سالگرد به اصطلاح جنبش مهسا میتوانیم بعینه ببینیم که الان بسیاری از ایرانی ها به دنبال یهودی ها به کالت بعل بریت پیوسته اند و به شیوه ی شیوا خدای نابودی، با شهوتپراکنی و جنگ پرستی، خدایان زنده در اروپا و امریکا را عبادت میکنند تا شیوا بوسیله ی پیامبرانش در غرب، و برای تشویق مردم ایران، بیشتر نابودی بر ملت ایران فرو فرستد.